چکیده: خداوند متعال در قرآن کریم اساس آفرینش آدم ابوالبشر- علیهالسلام- را از خاک میداند. سپس مراحل تکامل آدم- علیهالسلام- از خاک را چنین بیان میکند: ابتدا به ملائک دستور میدهد، مقداری خاک از مناطق مختلف زمین بردارند؛ آنگاه خاک فراهم شده با آب مخلوط شده و به گل چسبنده تبدیل میشود. سپس آن گِل، آراسته و پیراسته شده وبه شکل انسانی متعادل و متوازن درمیآید، سپس خداوند از روح خود در او دمیده و به فرشتگان دستور میدهد تا در برابرش به سجده افتند.
اما خداوند متعال ذریهی آدم را از طریق ازدواج و تناسل، از عصارهی آب ضعیف ناچیزی (نطفه) طی مراحل تکاملی میآفریند، به اینگونه که نطفه پس از قرارگرفتن در رحم، طی مراحلی به علقه و مضغه در آمده، سپس به استخوان تبدیل میشود، استخوان با گوشت پوشانده شده و شکل وهیئت انسان کاملی- با سر و دست و پا و استخوان و سلسله اعصاب و عروق- پیدا میکند. آنگاه خداوند متعال از روح خود درآن میدمد تا به انسان دارای حیات و حرک تبدیل شده و صاحب استعدادهای ویژهای برای دستیابی به ارزشها، صفات و اخلاقیات والا شود و به اینگونه او را از دیگر مخلوقات ممتاز مینماید.
کلیدواژهها: آفرینش، آدم، خاک، گِل، نطفه، آب
مقدمه:
قرآن کریم در آیات بسیاری به کیفیت آفرینش انسان پرداخته و اساس آفرینش او را از ماده و روح، بیان کرده است. بر اساس آیات قرآن کریم، «وقتی انسان جنین است، روح در او دمیده میشود و نفس یا روان به وجود میآید». جسم و روح دو چیز جدا و مستقل از هم نیستند، بلکه در یک کل متکامل و هماهنگ امتزاج و ترکیب، یافته و ذات انسان را بهوجود میآورند. بنابراین، ذات انسان مرکب از جسم و روح است؛ با طبیعت و سرشت دوگانه و مزدوج که از دو جنبهی مادی (مشتی خاک یا «گِل») و معنوی (نفخهای از روح الهی) آفریده شده است. این وحدت و امتزاج و انسجام و یکپارچگی کامل در انسان، او را بر سایر موجودات حتی فرشتگان برتری داده است.
خصوصیات جسمانی انسان در فعالیتها و امور غریزی و مادی و تبعیت از هوی و هوس و شهوات و لذایذ جسمانی متبلور است و جنبهی روحیاش در همهی فعالیتهای معنوی، مانند گرایش به شناخت خدا و بندگی او، داشتن تقوی و پرهیزگاری و نیاز به کسب ارزشها و فضایل والای اخلاقی، مانند خیر و نیکی، مهربانی، دوستی، صداقت، امانتداری، عدالت و اشتغال به فعالیتهای فکری و عقلی متبلور است.
بنابراین «این دو نوع از فعالیت انسان، نشاندهندهی دوگانگی و امتزاج روح و جسم در طبیعت و سرشت اوست و این طبیعت با توجه به دوگانه بودن روح و جسم چنان نیست که یکی از آنها از دیگری جدا شود یا هریک از آنها فقط در مسیر خاص خود حرکت کند، بلکه او در آنِ واحد از طبیعتی مادی (جسمانی) و روحی (معنوی) برخوردار است و این دو حالت مادی و معنوی، چنان با هم آمیزش و امتزاج یافتهاند که با هم در یک وحدت کامل همهی فعالیتها و اعمال انسان را بهوجود میآورند».
آفرینش انسان در قرآن کریم:
قرآن کریم ما را آگاه ساخته که خداوند سبحان و متعال انسان را از دو بعد روح و جسم آفریده است، چنان که در آیات ذیل به روشنی و وضوح آن را بیان داشته است:
«وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیِّ أَفَلا یُؤْمِنُونَ» [الأنبیاء: ۳۰].
و هر چیز زندهای را از آب آفریدیم، چرا ایمان نمیآورند.
امام احمد-رحمتاللهعلیه- از ابوهریره روایت میکند که پیامبر-صلیاللهعلیهوسلم- فرمود: «کل شیء خلق من ماء». همهی موجودات زنده، از آب آفریده شدهاند.
«وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا وَ کانَ رَبُّکَ قَدیرًا» [الفرقان: ۵۴].
و اوست که از آب بشری آفرید است، سپس برای او نسب و سبب قرار داد و پروردگار تو همواره تواناست.
«وَ اللّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجًا» [فاطر: ۱۱].
خداوند شما را از خاک وسپس از نطفه آفرید، آنگاه شما را به صورت زوجهایی قرار داد.
«وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ» [الروم: ۲۰].
خداوند شما را از خاک و سپس از نطفه آفرید، سپس شما را بهصورت زوجها درآورد، آنگاه شما انسانها، پراکنده گشتید.
و از نشانههاى او این است که شما را از خاک آفرید، سپس انسانهایى شدید که در روى زمین منتشر مىشوید.
«فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن تُرَابٍ» [الحج: ۵)]. ما شما را از خاک آفریدیم.
ابوداود و ترمزی از ابوهریره و او از پیامبر-صلیاللهعلیهوسلم- روایت میکند که فرمود:
«إن الله خلق آدم من قبضه قبضها من جمیع الأرض...».
خداوند آدم را از مشتی خاک که فرشتگان از همه جای زمین (با همهی عناصرش) برگرفته بودند، آفرید.
«الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ اْلإِنْسانِ مِنْ طینٍ» [السجده: ۷].
او خدایى است که هر چیز را به نیکوترین وجه آفرید و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد.
قرطبی میگوید: «إِنّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طینٍ لازِبٍ» [الصافات: ۱۱]؛ یعنی، ما انسانها را از گِلی چسبنده، پدید آوردیم.
امام فخر رازی میگوید: «لاَزِبٌ» به معنی لازق است و طینٍ لازِبٍ؛ یعنی، گِل چسبنده و فشرده.
ابن جریرطبری میگوید: توصیف گِل به چسبندگی بدین جهت است که خاک با آب آمیخته شده و به اینگونه فرزندان آدم از خاک و آب و آتش و هوی خلق شدند. پس این خاک زمانی که با آب مخلوط شود، به صورت گل چسبنده، درمیآید.
بنابراین «لازب» گِلی است، بههمچسبیده که وقتی به حال خود رها شود، بدبو و گندیده میشود.
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» [الحجر: ۲۶].
در حقیقت ما انسان را از گِلی خشک، سیاه و بدبو آفریدیم.
و «الحماء» با فتح (ح) و سکون (م)؛ یعنی، گِل سیاه و بدبو و متغیر.
امام ابن کثیر فرموده: حمأ؛ یعنی، گل سیاهرنگ و «المسنون»؛ یعنی، بدبو، گندیده و متغیر.
ابن منظور میگوید: المسنون؛ یعنی، گندیده و «حَمَأُ مَسْنُون»؛ یعنی، گلولاى بدبو و گندیده.
المَصْقُول؛ یعنی، صیقلى و نرم گشته؛ چیزی که آن را با سوهان، صیقل کرده باشند، «مِسن»؛ یعنی، سوهان والمَسْنونُ: المُصوَّر؛ یعنی، مسنون به معنی تصویر شده است؛ آن چیزی که با سوهان دادن، صاحب تصویر شده و المَسْنون: المُمَلَّس؛ یعنی، نرم و تابان، به اینصورت که آب را بر روی خاک به آرامی ریخت، تا صاف و نرم شود.
پس در آغاز از خاک با عناصر گوناگون بود، سپس با آب خیس شده و به گل تبدیل شد، آنگاه رها شد تا بو کرد؛ پس به گل تیره و گندیده و متغیر، تبدیل شد؛ یعنی، حمأ مسنون و آنگاه خشک شد- و به قول جمهور علما- به گِل خشک و قابل تصویر (صلصال) تبدیل شد.
«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ» [ص: ۷۲-۷۱]. هنگامیکه آن را درست و آراسته کردم و از روح خود در آن دمیدم، در برابر او به سجده افتید.
«خَلَقَ اْلإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخّارِ» [الرحمن: ۱۴].
انسان را از گل خشکشدهای همچون سفال، آفرید.
صلصال: گِلی است، خشکشده که به علت خشکیش، صدای خشنی از آن تولید میشود. گل خشک، همان صلصال است که پخته نشده باشد، اما هنگامیکه گرما دید و پخته شد، به آن فخار میگویند و صلصال؛ یعنی، گِل حرارتدیده و داغ که با مقداری شن، مخلوط شود و هنگامیکه خشک شد، صدا از آن تولید شود و وقتی با آتش پخته شود، به فخّار (سفال) تبدیل میگردد. اصل صلصال به تردد صدا از چیزی خشک گفته میشود. «صل المسمار»؛ یعنی، صدای میخ و به گِل خشک، صلصال میگویند.
«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ» [المؤمنون: ۱۲]؛ یعنی، و همانا ما انسان را از گِل خالص آفریدیم. «مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ»؛ یعنی، از عصارهای که از گِل، بیرون کشیده شده است. گفته شده که سلاله، کنایه از نطفه است؛ با اینتصور که نطفه، خلاصهای از چیزهایى است که از زمین بیرون آورده مىشود.
«إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِینٍ» [ص: ۱۷].
آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت، من بشری را از گل میآفرینم.
«طین»: آب و خاک به هم آمیخته است؛ گِلی است که آبش را از دست داده باشد، چنانکه خداوند متعال میفرماید: «مِنْ طِینٍ لَازِبٍ» [الصافات: ۱۱].
الطِّینُ: الوحل؛ یعنی، گلولای و الطینه، بهمعنی گِلی، اسم خاص از عام است و کاربرد بیشتری دارد و «طانَهٌ» از باب باع، به معنی «مَطِینٌ» است و الطِّینَهُ؛ یعنی، خلقت و سرشت و «طَان کتابه»؛ یعنی، کتابش را با گِل، مهر کرد؛ به معنی اینکه آن را فروخت، پس مَطینٌ؛ یعنی، مهرکننده و فِلسطین به کسر «فا»، به معنی سرزمین است. بشرى از گل خشکیده، از گلولای ماندهى بدبوى.
ابنکثیر در تفسیرش میگوید: این داستان خلقت آدم را خداوند متعال در سورههای بقره و اول اعراف و در سورهی حجر و اسراء و کهف بیان کرده و در آنها بیان داشته که قبل از آفرینش آدم، به ملائکه اطلاع میدهد که میخواهد، آدم را از گل خشکیدهی تیره، از گلولای ماندهى بدبو و گندیده بیافریند. بنابراین خداوند متعال، انسان را از گِل آفرید، چنانکه سایر مخلوقات زنده را از گِل آفرید.
پس تمام عناصر موجود در گِل، در جسمش فراهم شدند، بهجز همان حیات که کسی نمیدانست از کجا و چگونه آمد. پس انسان را از مادرش؛ یعنی، زمین آفرید و او از تمام عناصر زمین هستی یافت و اگر روح خدایی را از او بگیرند، به همان خاک و مواد و عناصر قبلی که از آن برگرفته شده است، تبدیل خواهد شد.
امام فخر رازی در تفسیر این آیه: «إِنّی خالق بَشَراً مِّن طِینٍ» [ص: ۷۱]، میگوید: آدم-علیهالسلام- از گل تیره و گندیده و بودار و خشکیده، آفریدهشدهاست و نظر غالب، این است که خداوند متعال، ابتدا آدم را از گل تیره و بدبو و گندیده و سپس از گِل خشکشدهی همچون سفال آفرید.
دربارهی صلصال یا همان گل گرمادیده و خشکیده، دو تعبیر وجود دارد؛ اول: صلصال به معنی مسنون؛ یعنی، تغییریافته و بودار است و «صل اللحم»؛ یعنی، گوشت، تغییر کرد و گندیده و بودار شد. دوم: به معنی صلیل است؛ یعنی، صداى آهن هنگامیکه بر روى هم ریختهمىشود و «صل الحدید صلیلاً»؛ یعنی، آهن نواخته شد و به صدا درآمد. بر این اساس، صلصال گل خشکی است که اگر تکهای از آن به تکهای دیگر زده شود، از آن، صدا تولید میشود. بنابراین صلصال همان گِل نرم و به هم چسبیده و داغ و گرمی است که اگر به چیزی بچسبد، هنگام کندنش از آن صدا تولید میشود. اینجا اگر گفته شود که اگر انسان از گِل داغ و گرم و خشکیدهشده آفریدهشدهاست، پس چگونه در قرآن آمده است که از خاک آفریده شده و در جایی دیگر میگوید، از گل تیره و در موضعی میگوید، از آب پست و ناچیز؟ در جواب میگوییم:
اینکه یکبار میگوید «مّن تُرَابٍ» [الحج: ۵] (از خاک) و بار دیگر میگوید: «مّن مَّاء مَّهِینٍ» [المرسلات: ۲۰]، (از آب ناچیز) منظور این است که آدم، ابوالبشر، از «صلصال»؛ یعنی، گِل خشکیده و از «حمأ»؛ یعنی، تیره و بودار آفریده شده است، اما فرزندان و نوادگانش از آب مهین (پست و ناچیز) آفریده شدهاند. پس به دو اعتبار است؛ اول، اینکه آدم از خاک و گل پخته و خشکیده، آفریدهشدهاست، سپس فرزندانش از آب مهین (پست و ناچیز) و اگر آدم آفریدهنمیشد، فرزندانی نداشت. چنانکه گفتهمیشود: زید از خاک تیره آفریدهشد؛ بدین معنی که اصل او که همان جدش آدم است، از خاک تیره و خشکیده آفریدهشدهاست و اما آنجا که خدای متعال میفرماید: «مّن طِینٍ لاَّزِبٍ» [الصافات: ۱۱] (از گل چسبنده) و «مّنْ حَمَإٍ» [الحجر: ۲۶] (از گل تیره و بودار) آفریدهشدهاست، منظور این است که آفرینش آدم–علیهالسلام- از خاک بوده و آنگاه این خاک گِل شده، آنگاه تغییریافته و بودار و چسبناک شده است. و اینکه میفرماید: «خَلَقَ الانسنَ مِن صلْصلٍ کالْفَخَّارِ» [الرحمن: ۱۴]؛ یعنی، انسان را از گِل خشکیدهای؛ چون، سفال آفرید، فخّار گِلی است که با حرارت پختهشده که همان سفال است؛ از ریشهی اصلیاش مشتقشده و صیغهی مبالغه است؛ مانند علّام در عالم و این بدان علت است که خاک طبیعتش این است که ذرات آن پراکنده و منتشر است و به هم نمیچسبد و اگر آن را به ظرف آب و مایعات تبدیل کرد، ذراتش به هم میچسبد و پراکنده نمیشود، گویی به این حالت درآمدن آن، موجبشده که از دیگر عناصر خاک، متمایز شود و به این خاطر بر آن، فخر و مباهات کند.
ابن قیم در تفسیر این آیه: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَه ٍلِّنُبَیِّنَ لَکُمْ...» [الحج: ۵]. اى مردم، اگر دربارهی برانگیختهشدن بعد از مرگ درشکاید، پس بدانید که ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، سپس از علقه، آنگاه از پارهگوشتی با خلقتی کامل (زنده) و یا خلقتی ناقص (سقط شده) تا قدرت خود را بر شما روشن کنیم، میگوید: اینکه خداوند متعال آفرینش انسان را از خاک بیان میکند، برای این است که اصل بنی آدم که همان جدشان آدم است، از خاک میباشد.
«و َلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَکِینٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» [المؤمنون: ۱۴-۱۲].
«ما انسان را از عصارهای از گِل آفریدیم، سپس او را بهصورت نطفهای درآوردیم و در جایگاهی استوار قرار دادیم، آنگاه نطفه را علقه (خون بسته) و علقه را مضغه (چیزی مانند گوشت جویده شده) کردیم و مضغه را بهصورت استخوانهایى درآوردیم و براستخوانها، گوشت پوشانیدیم، سپس آن را آفرینش تازهای بخشیدیم، پس آفرین بر خدایی که بهترین آفرینندگان است».
در این آیه، خداوند متعال، ابتدای آفرینش انسان را از عصارهای از گل خبر میدهد: «مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ «که همان آدم- علیهالسلام- است. او را از» صلصال «؛ یعنی از گل خشکیده و گرمادیده و تیره و بودار (گندیده) آفرید.
ابن عباس-رضیاللهعنه- میگوید: «مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ»؛ یعنی، از آبی خالص و برگزیده. مجاهد می-فرماید: «مِنْ سُلالَةٍ»؛ یعنی، مَنی آدم.
ابن جریر میگوید: آدم از آنجا که از گل آفریدهشده، به موجود گلی معروف است. قتاده میگوید: آدم از گِل بیرونکشیدهشد و این از معنای طین کاملاً مشخص است و به سیاق آن نزدیکتر. آدم- علیهالسلام- از» طین لازب «؛ یعنی، گل چسبنده و خشکیده و تیره و بودار آفریدهشدهاست که همان» صلصال «؛ یعنی، گِل پختهشدهاست که از» حمأالمسنون «؛ یعنی، گِل تیره و بودار و تغییریافته و تصویرشده که اصل همهی اینها از خاک میباشد، چنانکه خدای متعال میفرماید:
«وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ» [الروم: ۲۰].
خداوند شما را از خاک و سپس از نطفه آفرید، سپس شما را بهصورت زوجها درآورد، آنگاه شما انسانها، پراکنده گشتید.
پیامبر- صلیاللهعلیهوسلَّم- میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَ آدَمَ مِنْ قَبْضَةٍ قَبَضَهَا مِنْ جَمِیعِ الأَرْضِ فَجَاءَ بَنُو آدَمَ عَلَى قَدْرِ الأَرْضِ جَاءَ مِنْهُمُ الأَبْیضُ وَالأَحْمَرُ وَالأَسْوَدُ وَبَینَ ذَلِک وَالْخَبِیثُ وَالطَّیبُ وَالسَّهْلُ وَالْحَزْنُ وَ بَینَ ذَلِک»؛ یعنی، همانا خداند متعال، آدم را از مشتی خاک (که همهی عناصر موجود در آن را دربرداشت)، آفرید. به همین خاطر است که آفرینش فرزندان آدم به مقدار و نوع خاک زمین، بستگی دارد؛ بعضی از آنها سفید و برخی قرمز و برخی تیره و برخی مابین این رنگها... و بعضی پاک و بعضی هم ناپاک، برخی آرام و برخی غمگین و برخی مابین این طبیعتها و سرشتها هستند.
«ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً»: سپس آن را بهصورت نطفه درآوردیم. ضمیر» ه «در اینجا به جنس انسان، برمیگردد، چنانکه در آیات دیگر میفرماید:
«وَ بَدَأَ خَلْقَ الإنْسَانِ مِنْ طِینٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ» [السجده: ۸-۷] «و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد. سپس نسل او را از چکیدهى آبى حقیر مقررنمود. آنگاه [ساختار] او را تنظیم کرد و از روح خویش در او دمید و شروع به آفرینش انسان از گِل کرده، آنگاه نسلی را از منی و آب ناچیز آفریدیم». مهین؛ یعنی، ضعیف و پست.
چنانکه خداوند متعال نیز میفرماید:
«أَلَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ. فَجَعَلْنَاهُ فِی قَرَارٍ مَکِینٍ». مکین؛ یعنی، محکم و استوار و منظور از آن، رحم است که آماده و پذیرای پرورش نطفه است.
«مگر شما را از آبی ناچیز نیافریدیم. سپس آنرا در جایگاهی استوار (رحم) قرار ندادیم».
«إِلَى قَدَرٍ مَعْلُومٍ * فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَادِرُونَ» [المرسلات: ۲۳-۲۲]. «تا وقتی معلوم (در رحم بماند) پس ما آن را اندازهگیری و تقدیر کردیم که چه نیک اندازهگیرنده هستیم.
قدر معلوم؛ یعنی، زمان و مدتی مشخص و اجلی معین، تا استحکام یافته و پرورش یابد و از مرحلهای به مرحلهای دیگر و از صفتی به صفت دیگر انتقال یابد. به همین جهت است که پروردگار متعال میفرماید: «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً»؛ یعنی، «ما نطفه را بهصورت خون بسته و لختهای درآوردیم»، آری ما نطفه را تغییر دادیم، درحالیکه آن، آب جهندهای بود، که از استخوان پشت مرد و استخوانهای سینهی زن بیرون میآید، به علقه؛ یعنی، توده یا لخته خونی تبدیلش کردیم.
عکرمه میفرماید: علقه؛ یعنی، خون.
«فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً»: و آن را به پاره گوشتی بدون شکل و هیئت تبدیل کردیم، «فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا». پس آن تکه گوشت جویده را به استخوانها تبدیل نمودیم؛ یعنی، به آن شکل دادیم و دارای سر و دست و پا و دارای سلسله اعصاب و عروق کردیم. ابن عباس میفرماید: «وهو عظم الصلب»؛ یعنی، آن مضغةً همان استخوان صلب و پشت است. امام بخاری و امام مسلم از ابوهریره روایت میکنند که پیامبر - صلیاللهعلیهوسلَّم- فرمود: «کل ابن آدم یأکله التراب إلا عجب الذنب منه خلق و فیه یرکب»؛ یعنی، تمام پیکر بنیآدم، پس از مرگ در خاک میپوسد بهجز دنبالهی او) استخوان دنبالچه (که از آن آفریدهشده و خداوند در روز رستاخیز انسان را دوباره از روی آن زنده میکند.
بنابراین خداوند متعال پس از اینکه جسم را آفرید، از روح خود در آن دمید. ابن قیم میگوید: قرآن و حدیث و آثار و تفاسیر، نشان میدهند که خداوند سبحان پس از آفریدن جسد انسان، از روح خود در آن دمید و از این دمیدن بود که انسان دارای روح و حیات شد.
نتیجهگیری:
آنچه از مجموعه آیات واردشده میتوان نتیجه گرفت، این است که آب و خاک دو مادهی اصلی در آفرینش انسانِ اول؛ یعنی، آدم- علیهالسلام- بودهاند. آب، اولین و خاک، دومین مادهی اصلی است که جسم انسان از آن آفریدهشدهاست و از ترکیب و مخلوط شدن آب و خاک بود که این جسم، شامل همهی عناصر با نسبت و مقدار معینی، شکل گرفت که براساس علم و حکمت خداوند متعال، از زمین برداشتهشدهبود. به این ترتیب آفرینش انسانِ اول؛ یعنی، آدم ابوالبشر- علیهالسلام- مراحل مختلفی را به شرح ذیل طی نموده است:
۱- مرحلهی» طینٍ لازبٍ «؛ یعنی، گل چسبنده و لزج است که قسمتهایی از آن به قسمتهای دیگرش میچسبد.
۲- مرحلهی» حَمأٍ مسنون «حمأ، همان گل مایل به رنگ تیره و سیاه است و مسنون: گِل بودار و تغییرکرده و آماده برای تحمل حرارت بالاست. مسنون، گِلی نرم و لین، مناسب برای صیقل یافتن و تصویر شدن است.
۳- سپس مرحلهی» صلصال «؛ یعنی، گِلی خشک و تصویرشده که اگر قسمتهایی از آن بر روی یک-دیگر بلغزد، صدا از آن تولید میشود و این صلصال شبیه به فخّار (سفال) است که جسم آدم- علیه-السلام- از آن بهوجودآمد.
۴- مرحلهی آخر مرحلهی دمیدن روح در جسم است که آن را به انسانی کامل و متعادل و هماهنگ تبدیل کرد.
اما آفرینش انسانهای دیگر، بعد از آفرینش انسان اول؛ یعنی، آدم این گونه بود که خداوند متعال، همسرش، حوا، را از نفس او آفرید. سپس از نطفهی آن دو، نسل انسان را بهوجودآورد. چنانکه پروردگار متعال میفرماید: «وَ بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیرًا وَنِسَاء» «و از آن دو، مردان و زنانی بسیاری را منتشر و پرکنده نمود». آیات مبارکه اشاره میکنند که انسان از آب آفریده شده و سپس به نطفه تبدیل شد و پس از آن به علقه و سپس به مضغهی مخلقه (زنده و دارای خلقت کامل) و مضغهی غیر مخلقه (دارای خلقت ناقص] سقط شده [) تحول یافت. مضغهی مخلقه به استخوان تبدیل یافت و بعد با گوشت، پوشیده شد و آنگاه تبدیل به جنینی کامل شد. سرانجام مرحلهی دمیدن روح آغاز میشود، که همان دمیدن روح در جنین پس از ماه چهارم در رحم مادر است. با دمیده روح در جنین، آفرینش تازهای بهوجودآمده و جنین دارای حیات و حرکت میشود.
چنانکه خدای متعال میفرماید:
«فَلْیَنْظُرِ اْلإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ * یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ» [الطارق: ۵- ۷]. پس انسان باید بنگرد که از چه چیز آفریدهشدهاست. از یک آب جهنده، آفریدهشدهاست که از میان صلب مرد و استخوانهای سینهی زن خارج میشود.
و در سورهی مؤمنون میفرماید:
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طینٍ *ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فی قَرارٍ مَکینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَة فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظامًا فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ» [المؤمنون: ۱۲ – ۱۴]. «ما انسان را از عصارهای از گِل آفریدیم، سپس او را بهصورت نطفهای درآوردیم و در جایگاهی استوار قرار دادیم، آنگاه نطفه را علقه (خون بسته) و علقه را مضغه (چیزی مانند گوشت جویده شده)، کردیم و مضغه را بهصورت استخوانهایى درآوردیم و براستخوانها، گوشت پوشانیدیم، سپس آن را آفرینش تازهای بخشیدیم، پس آفرین بر خدایی که بهترین آفرینندگان است».
و این سخن پروردگار: «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ»؛ یعنی، از آن پس او را آفرینش تازهای بخشیدیم، به معنی این است که روح خود را در او دمیدیم، سپس به تحرک و جنبوجوش افتاد و آنگاه به موجودی دارای گوش و چشم و درک و شعور تبدیلش کردیم. پس آفرین برخدایی که بهترین آفرینندگان است».
از حضرت علی-رضیاللهعنه- روایتشده، زمانی که نطفه و جنین در رحم مادر به سن چهارماهگی رسید، فرشتهای بهسوی او میآید و در تاریکیهای سهگانه (مشیمیه و رحم و شکم مادر) روح را در او میدمد.
بنابراین، در اینجا، منظور از سخن پروردگار که میفرماید: «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ»؛ یعنی، روح را در آن دمیدیم. از ابوسعید خدری روایتشده که» خَلقاً آخَرَ «؛ یعنی، همان دمیدن روح در جنین است.
و ابن عباس در اینباره میگوید: منظور از «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ»، نفخ روح است. مجاهد، عکرمه و دیگران نیز همین نظر را دارند و ابن جریر طبری نیز آن را به عنوان رأی صحیح، برگزیدهاست.
امام احمدابنحنبل در کتاب مسندش آوردهاست که عبداللهبنمسعود-رضیاللهعنه- از پیامبر
- صلیاللهعلیهوسلَّم- نقلکرده که فرمود: «إن أحدکم لیُجمع خَلقُه فی بطن أمه أربعین یومًا، ثم یکون علقة مثل ذلک، ثم تکون مضغة مثل ذلک، ثم یرسل إلیه الملک فینفخ فیه الروح و یؤمر بأربع کلمات: رزقه و أجله و عمله و هل هو شقی أو سعید...».
خلقت هر یک از شما [به این شکل است که] چهل روز به صورت نطفه جمع میشود، سپس به همین شکل [به مدت چهل روز] به صورت خون بسته درمیآید، آنگاه به همین شکل [به مدت چهل روز دیگر] به حالت قطعه گوشتی جویدهشده، درمیآید، سپس فرشتهای به سویش فرستاده میشود تا در او روح بدمد. آنگاه به فرشته دستور داده میشود که چهار چیز را بنویسد: روزی، أجل، عمل و اینکه آیا او شقاوتمند است یا سعادتمند.
بر این اساس، خداوند متعال در قرآن کریم، برای آفرینش انسان، مراحل ذیل را بیان نموده است:
مرحلهی نخست: آفرینش اولیهی انسان از خاک است؛ چنانکه پروردگار متعال میفرماید: «فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن تُرَابٍ» [الحج: ۵]. «سپس ما شما را از خاک آفریدیم» که در تفسیر آن، دو رأی و نظر وجود دارد:
اول، اینکه میفرماید، اصل شما، -آدمعلیهالسلام- را از خاک آفریدیم، چنانکه میفرماید: «إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِندَ اللّهِ کَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ» [آل عمران: ۵۹] مثل (آفرینش) عیسی نزد خداوند مانند آدم است که او را از خاک آفرید و در جای دیگر میفرماید: «مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ» [طه: ۵۵] شما را از زمین آفریدیم.
دوم، اینکه انسان را از منی و سپس خون بسته، آفرید که هر دوی آنها بهوسیلهی تغذیه، به وجود
میآیند؛ تغذیه نیز یا از حیوانات است و یا از گیاهان، حیوانات نیز از گیاهان تغذیه میکنند و گیاهان و نباتات نیز از زمین و آب، به وجود میآیند و رشد میکنند. لذا منظور از این آیه: «فَإِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ تُرَابٍ» (ما شما را از خاک آفریدیم)، همین ترتیب و توالی است.
مرحلهی دوم: آفرینش ذریهی آدم از» نطفه «است، چنانکه خداوند متعال، میفرماید: «ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ» (آنگاه شما را از نطفه آفریدیم)؛ نطفه به هر آب ناچیز و بیمقدار میگویند و آن آب مرد است. گویا خداوند بلندمرتبه دراین باره میخواهد بفرماید: من هستم، آن کسی که آن خاک خشک را به آب نرم و لطیف، تبدیل کرد در حالی که هیچ مناسبتی بین آن دو نبود.
مرحلهی سوم: مرحلهی» علقه «است. خداوند متعال میفرماید: «ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ»، آنگاه از علقه آفریدیم. علقه، تکهای خون بسته (خون جامد) است. البته شکی وجود ندارد که تضاد و تباین آشکاری بین خون بسته و آب وجود دارد.
مرحلهی چهارم: مرحلهی» مضغة «است، خداوند متعال میفرماید: «ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لّنُبَیِّنَ لَکُمْ و َنُقِرُّ فِى الأرحام مَا نَشَاءُ»: آنگاه از تکهگوشت جویده، بعضی را با خلقتی کامل (زنده) و بعضی را با خلقتی ناقص (سقط شده) میسازیم، تا قدرت خود را بر شما روشن کنیم.
» مضغة «، چیزی شبیه به قطعه گوشت جویده شده و» مخلقه «تکه گوشتی نرم و کامل و سالم از عیب و نقصان است.
مرحلهی پنجم: مرحلهی» نفخ روح «در بدن است. پس از مرحلهی» مضغهی مخلقه «، روح در جنین دمیده میشود تا بدان وسیله، انسان استعداد دستیابی به صفات عالی و اخلاق والا را داشته باشد.
بنابراین، با این نوع آفرینش؛ یعنی، دمیدن روح در بدن است که انسان از سایر مخلوقات خداوند متمایز و جدا میشود. هرچند در خصوصیات جسمانیِ گوناگونی مانند انگیزه و انفعال حفظ ذات و بقای نوع و قدرت درک و یادگیری، با حیوانات مشترک است، اما انسان به خاطر خصوصیات روحی بهودیعهنهادهشده در اوست که از حیوانات ممتاز و جدا میگردد. این خصوصیات، در او موجب گرایش به شناخت پروردگار منزه و بلندمرتبه شده و او را به عبادت و کسب فضایل و اخلاقیات والا تشویق میکند تا او را به درجات بالای کمال انسانی برساند. به این صورت است که انسان، شایستگی خلافت خدا در زمین را بهدست می-آورد. بنابراین، آنچه انسان را از حیوانات متمایز و جدا میکند، همان نفخهی روح خداوندی در اوست که سبب شده، فقط انسان بتواند صاحب استعدادهای ویژهای برای شناخت خدا شده و به او ایمان آورده، به عبادات او بپردازد و به این ترتیب توانایی کسب دانش و استفاده از آن را برای آبادانی و عمران زمین و نیز تمسک به ارزشها و اخلاقیات والا در رفتار فردی و اجتماعیاش، پیدا کند.
البته، روح و جسم در انسان، از هم جدا و مستقل نیستند، بلکه در یک کل متکامل و هماهنگ به هم آمیخته و امتزاج یافته و شخصیت و ذات انسان را به وجود آوردهاند. بنابراین، ما نمیتوانیم، شخصیت انسانی را بهطور دقیق بشناسیم، مگر اینکه به آمیزش و امتزاج روح و جسم در یک وحدت کامل و هماهنگ توجه داشته باشیم. پس انسان، مرکب از جسم و روح است و جسم هم ابزار روح است برای دستیابی به اشیائی که به روح، نفع و فایده برساند. بنابراین، در بهترین حالات، وظیفهی جسم این است که به اعمال و کارهایی بپردازد که روح را برای دستیابی به خوشبختی معنوی و ابدی یاری دهد و این اعمال انجام فعالیتهایی است که نشاندهندهی تعظیم و بزرگداشت خداوند متعال و پیروی و اطاعت از اوامر اوست و این اعمال، همان شعائر و عبادات هستند.
شهید سید قطب در تفسیر آیهی ۶ انفطار میگوید: خطاب «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ»، شریفترین و گرامیترین چیز را در وجود او ندا میدهد که همان انسانیت اوست؛ انسانیتی که به وسیلهی آن، از سایر موجودات زنده، جدا و ممتاز گردیده و او را به بالاترین و ارزشمندترین مقام رسانیده است. انسانیتی که در آن اکرام و لطف و کرم و بخشش فراوان خداوند متعال، در حق وی تجلییافتهاست. سپس به دنبال این خطاب، سرزنشی زیبا و باشکوه میآید: «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ»؟ (اى انسان، چه چیز تو را در برابر پروردگار بزرگوارت مغرور کرده است»؟
این عتاب و سرزنش خداوند به انسان، بیواسطه و مستقیم است. میفرماید:ای انسانی که پروردگارت به تو کرامت کرده و مراقب و محافظ و مربی تو بوده است و انسانیتی کریم و رفیع و بلندمرتبه را به تو ارزانی داشته است. سپس اندکی به شرح و تفصیل این لطف و کرم الهی میپردازد و به آفرینش او، به آراستن و پیراستن وی و به اعتدال و توازنی که در ساختار وجودش، قرار داده، اشاره میکند. بهراستی آفرینش انسان به این صورت زیبا و ساختار متعادل و متوازن و شکل کامل و متناسب و با وظایف و کارکرد منظم و هماهنگ، امری است که شایستهی تدبر و تأمل طولانی و شکر و سپاس عمیق و ادب فراوان و محبت
بیپایان از سوی انسان نسبت به پروردگارش است. پروردگاری که با این گونه آفرینش، او را عزیز و گرامی داشت تا فضل و لطفش را به او ارزانی دارد و او را مورد رعایت و مراقبت خود قرار دهد. بهراستی انسان مخلوقی است، با آفرینش زیبا و خلقت متعادل و متوازن و طرح و نقش معتدل و هماهنگ، چنانکه شگفتیهای آفرینش در ذات او بزرگتر و باشکوهتر از آن است که به فهم و درک او برسد و نیز عجیبتر و شگفتانگیزتر از هر آن چیزی است که او در پیرامون خود میبیند. این زیبایی و تعادل و توازن در ساختار جسمی و عقلی و روحی او به طور یکسان، قابل مشاهده است و همهی اینها در وجودش در کمال زیبایی و تعادل و توازن قرار دارد و با همدیگر هماهنگ و سازگارند.
نظرات